- راه گشادن (تَ رَقْ قی کَ دَ)
راه گشودن. مقابل راه بستن. (ارمغان آصفی). بازکردن راه. گشادن راه. پیدا کردن راه:
اگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت.
فردوسی.
بکف عنان دو طوفان نگاه نتوان داشت
چون راه گریه گشادم در فغان بستم.
کلیم کاشانی.
جای فریاد و استغاثه و آه
فکر آشفته را گشادم راه.
ملک الشعراء بهار.
، پدید آوردن راه و طریقت و شریعت خاص:
ولیکن جز امین سر یزدان
کسی این راه را بر خلق نگشاد.
ناصرخسرو
اگر گاه مازندران بایدت
مگر زین نشان راه بگشایدت.
فردوسی.
بکف عنان دو طوفان نگاه نتوان داشت
چون راه گریه گشادم در فغان بستم.
کلیم کاشانی.
جای فریاد و استغاثه و آه
فکر آشفته را گشادم راه.
ملک الشعراء بهار.
، پدید آوردن راه و طریقت و شریعت خاص:
ولیکن جز امین سر یزدان
کسی این راه را بر خلق نگشاد.
ناصرخسرو
